انتظارمابراى داشتنتانتظارمابراى داشتنت، تا این لحظه: 18 سال و 3 ماه سن داره
وبلاگ من وبلاگ من ، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
مامانی مامانی ، تا این لحظه: 41 سال و 19 روز سن داره

در انتظار يه فرشته ناز

يه روز خوب

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام خوبی نفس منننننننننننننننننننننننن دیروز واقعا به من بعد مدتها خوش گذشت انقدر عروسیش باحال بودددددددددددد بااین که عروسیش ساده ومولودی خوانی بود به همه ما خوش گذشت جای باحال عروسی این بود که مسابقه گذاشتن یه نفر از خوانواده عروس ویه نفر از خوانواده داماد که من هز خوانواده داماد بودم رفتم شرکت کردم هرکس زودتر دوغ تموم میکرد برنده بود ومن برنده شدممممممممممممممممممم چون مولودی عروسی به نام اقا امام رضا بود ده هزار تومن هدیه گرفتم خانمه میگفت این هدیرو نگه دار انشاالا به همین زودی قسمتت زیارت بشه وهمونجا خرجش کنی انشاالااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا خوب مامانی یادم رفته...
18 شهريور 1393

ميلادعشقم

سلام عزیز دل من چطوری تو اسمونا بهت خوش میگذره مامانی جون امروز تولد بهترین امام ما شیعیان هستش البته همه من عاشق امام رضاهستم رااستی من الان برا اولین بار اومدم کافی نت اخه باگوشی که سخته بیام نت بنده خدا دوستم میگه بیا از نت من استفاده کن ولی اخه روم نمیشه راستی فردا عروسی پسرخاله من هستش جات خالی مامانی دیگه خسته شدم از تنهایی رفتن بابا که اصلا نمیتونه بیاد به خاطر شغلش وای جای خالم خیلی خالیه نیست که عروسی اولین بچشو ببینه خوب من فیلا برم اخه الان بابایی زنگ زده که کجایی بیل گشنمه من میرم فیلا ...
16 شهريور 1393

ياضامن آهو

سلام باید در بزنم اما چگونه کوبه ی در رامیگیرم ازبوی صمیمیت پرمیشوم از ریزش یکریزسلام صلوات من ....................... همه ی کلمات ارغوانی ارادت را با خوداورده ام فقط اذن ورو می خواهم ایا اجاذه ام میدهید حالا که امدم واز خیابان اشتیاق به اینجا رسیده ام مثل پرنده ای سر به در میزنم تا در بگشایید ونفس در سرایتان بکشم واز زلال مهرتان قدر یک سر سوزن بنوشم میلاد عشقم مبارک ...
16 شهريور 1393

ورودپرچم عشقم به شهرمون

سلا اااااااااام خوبى عشق من اون بالا بهت خوش ميگذره خوب خوش ميگذره كه حالا حالا ها قصداومدن ندارى گل من جونم برات بگه ديروز بهترين روز زندگيم بود چرا؟؟؟؟؟؟؟ چون پرچم آقا امام رضارو آوردن رشت واى نميدونى چقدرشلوغ بود چقدرجمعيت اومده بودن آهنگايى كه پخش ميكردن انگار تو خود مشهد هستى ساعت پنج قرار بود بيان كه 5:41دقيقه اومدن وبعد توى خواهر امام يه دوساعتى برنامه بود مامانى واسه همه دعا كردم بخصوص مريضا و اونايى كه مثل من منتظرن تازه يه يادگارى هم واسه شما گرفتم يه پرچم خوشكل كه داشتن ميدادن و من به نيت تو گرفتم عكسشو ميزارم واست همونطور كه بهت گفتم اينترت نداريم و من از گوشى مينويسم عكس نميشه گذاشت بايد وقت كنم و برم پيش...
14 شهريور 1393

چندتاخبر

سلام عزيزم خوبى جيگرم جونم برات بگه امروز رفتم دكتر كه اصلا قرار نبود برم چون يكم درد زيرشكم داشتم ترسيدم چون تاحالا اينجورى نشده بودم خلاصه دكتر گفت يكم عفونت دارم قرص داد پماد كه مصرف كنم خوب شم جونم برات بگه يكى از دوستاى خوب وبلاگيم پيشنهاد يه دكتر خيلى خوب داد كه نوبت گرفتم بابايى ميگه من انقده بهت گفتم دكتر عوض كن حرفمو گوش ندادى حالا!!! خوب ما اينيم ديگه مردا چى ميدونن آخه بايد هميشه از كسى كه تجربه دارن بپرسى از همينجا واقعا از دوست نازنينم كمال تشكر دارم خداكنه همه چى خوب پيش بره چون واقعاجات خاليه خونمون سوت كوره ديگه خسته شدم از اين يكنواختى خداياناشكرى نميكنم خداياكفرهم نميگم خدايا اگه زياد بهت ميگم واصرارميكنم منو بب...
10 شهريور 1393

……

سلام برفرشته ناز مامان جونم برات بگه اين چند وقت كه ننوشتم برات سختم بود برم كافى نت هواگرم گرم بود جورى كه از نميشد ازخونه بيرون اومد اينترنت خونه هم كه هنوز وصل نشده باگوشيم كه سخته دير بازميكنه الان اومدم يه سر به وبلاگ صفيه جون بزنم ببينم خبرى گذاشته كه اعصابم ريخت بهم گريم گرفت آخه باهزار اميد رفته بود………بعد اون همه سختى باز نشد كه نشد دوست خوبم الهى برا دلت بميرم ميدونم چه حالى داشته انشاالله ماه ديگه با خبر نى نى دار شدنش بياد اگه بدونى مامانى چقدرسخته انشاالله هيچ كس اين روزاى بد تجربه نكنه جگر گوشه من تو اگه يه روز زمينى بشى طباطبائی هستى آخه هم بابا سيده هم من پس دعاكن برا خاله صفيه كه هر چه زودتر با توكل به خدا نى نيش ...
10 شهريور 1393

يكم حرف باوروجك آسمونيم

سلااااااااااااام خوبى من بد نيسسسسستم چون از ديشب سيستم بدنم ريخته بهم تب لرز داشتم باسردرد شديد ولى الان يكم بهترم با اين وجود نهار هم مهمان داشتم عمو اينابودن امشب دومين جشن تولد كيانا هستش آخه بابابزرگت قبلا يه زن برده بود وبچه دار شده بود و اين وسط فقط عمو جون هستش كه با عمه ناتنيت رفت آمد ميكنه وامشب اونا منزلشون هستن چون زن عموت كار داشت گفت نهار من درست كنم خلاصه بعد رفتن اونايكم خوابيدم ولى دوباره از سردردبيدار شدم بابايى هم پادرد گرفتن بنده خدا حال نداره ببخش عشق مامان ميخاستم عكس از وسيله هات بزارم ولى فرصت نكردم برم خونه خاله فاطمه اينا سر فرصت حتما اين كار ميكنم راستى خاله مريم خواهر عزيز تر از جانم از اصفهان اومدن وبرای شما...
31 مرداد 1393

خبراى خوب

سلام سلام صدتاسلام خوبى جيگرخودم خوب همونطور كه قرار بود برم دكتر ديروز رفتم همه چى خوب عالى يسرى قرص دادگفتش نگران نباشم اگه تا يك سال ديگه بچه دار نشدم اقدامات بعدى انجام ميده ,من هميشه توكلم به خدا بوده وهست پس هرچى كه خودش سلاح ميدونه واسه بنده هاش انجام ميده و يه كار ديگه هم گفت كه بايد انجام بدم رفتن به دندان پزشكى ولى ……… حالا چرا ولى من انقدر ترس دارم از دندانپزشكى از حالا استرسشو دارم بگذريم ديروز كلى كار داشتم به خاطر همين نتونستم بيام واست بنويسم كلى خريد واسه خونه و كاراى مادرجون آخه خاله مريم كه رفته اصفهان و ميل اومدن نداره دلم براش يزره شده گرچه همش دارم بهش زنگ ميزنم ولى …… راستى تصميم گرفتم تو پست بعدى ميخام واست عكس و...
28 مرداد 1393

بى خوابى مامانى

سلام عششششششقم چطورى خوبى من كه خوب نيستم از بعدازظهر دل رودم درد ميكنه بابايى اصرار ميكنه بريم دكتر ولى من عادت به دردمعده دارم قرص خوردم بهترميشم ولى مثل اينكه اندفعه بدتره مامانى همونطور كه قبلاگفتم فردا نوبت دكتر دارم وااااااااااااای باكلى استرس امروزرفته بودم پيش خاله فاطمه (دوست من )هميشه لطف داره نسبت به من البته به همه وگفت هر وقت دوست داشتى بيا واز كامپيوتر من استفاده كن من فقط تونستم به نظرات دوستان كه نسبت به من لطف داشتن وبه وبلاگت سر زدن جواب بدم چون باگوشى نميشه واى دلم خيلى تنگيده واسه خاله مريم آخه رفته اصفهان سفر گرچه هررور ميزنگم ولى ,چى بكنم خوب ماهم دل داريم تو اين دنياى به اين بزرگى فقط همين يدونه خواهر ومام...
27 مرداد 1393