يكم حرف باوروجك آسمونيم
سلااااااااااااام
خوبى من بد نيسسسسستم چون از ديشب سيستم بدنم ريخته بهم تب لرز داشتم باسردرد شديد
ولى الان يكم بهترم
با اين وجود نهار هم مهمان داشتم عمو اينابودن امشب دومين جشن تولد كيانا هستش آخه بابابزرگت قبلا يه زن برده بود وبچه دار شده بود و اين وسط فقط عمو جون هستش كه با عمه ناتنيت رفت آمد ميكنه وامشب اونا منزلشون هستن چون زن عموت كار داشت گفت نهار من درست كنم خلاصه بعد رفتن اونايكم خوابيدم ولى دوباره از سردردبيدار شدم بابايى هم پادرد گرفتن بنده خدا حال نداره
ببخش عشق مامان ميخاستم عكس از وسيله هات بزارم ولى فرصت نكردم برم خونه خاله فاطمه اينا
سر فرصت حتما اين كار ميكنم
راستى خاله مريم خواهر عزيز تر از جانم از اصفهان اومدن وبرای شما يه مجسمه نى نى خوكشل آوردن مباركتون باشه عكسشو حتما ميزارم
براى من هم از انواع گز و دستبند و تاپ يه شال ,وبرا بابايى كراوات, يه جين جوراب آوردن
فرشته آسمونى من دعاكن مشكلمون حل شه ديگه بابايى مجبور نشه خونرو بفروشه
آخه اون خونه كه آماده شده تنها يادگارى از مادربزرگته (مادر بابايى )خدابيامرزتش خيلى زن خوبى بود خدايى جاش خيلى خاليه گرچه بابايى ميگه يه خونه با پولش ميخريم ولى اگه بدونى چقدرمنتظر بودم تا آماده شه …………
خب برم بابايى صدام ميكنه ميگه بريم تا بيرون قدم بزنيم حوصلش سر رفته با وجود پادردبازم ميخاد بره بيرون ماهم كه بدمان نمى آيييييييد
شب زيبايت بخير خوشى
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی