انتظارمابراى داشتنتانتظارمابراى داشتنت، تا این لحظه: 18 سال و 3 ماه سن داره
وبلاگ من وبلاگ من ، تا این لحظه: 9 سال و 9 ماه و 7 روز سن داره
مامانی مامانی ، تا این لحظه: 41 سال و 19 روز سن داره

در انتظار يه فرشته ناز

عيدسعيدغدير خم مبارك

سلام فرشته دوست داشتى من وسلااااااام به دوستاى بسيار خوببببم عيدتون مبارك انشاالله به حق همين عيدبزرگ همه به حاجت دلشون برسن به خصوص نى نى وبلاگيا و دوستاى عزيزم ,الهى آآآآآآمين امروز روز عيده مامانى عيد ماسيداست فردا سرم خيلى شلوغه حتى از امشب مهمان داشتم ماچون هر دو سيديم خيليا پيشمون ميان از صبح ميخاستم بنويسم واست ولى اصلا فرصت سر خاروندن نداشتم خوب مامانى سيدكوچولوى من خيلى دعاكن واسه همه آخ فدات بشم كه اگه بودى سيد طبا طبايى بودى عزيزكم الان قبل از اينكه وبلاگتو باز كنم وب دوستم خوندم دلم گرفت توروخدا تو از خدا بخاه كه مشكلش حل شه ميگفت روز بدى داشته همش گريه كرده آه خدا ميشه به همين زودى وبلاگاى دوستانو كه باز كنيم تك تكشون خبرا...
21 مهر 1393

جواب آزمايش و غافل گيرى من

سلاااام مامانى خوبى عزيز دل مادر مامانى من دقيقابايدنه روز پيش پرى ميومد كه نيومده بود انقده خوشحال بودم گفتم ديدى كه اين ماه ديگه جواب گرفتم بدون دوا دكتر ته ته دلم يه شور غوغايى بود كه نگو انقده ذوق داشتم البته يكم ديگش ميگفتم نه شايد اشتباه كنم ديشب زينب جون دوست بسيار مهربون دوست داشتنى من گفت برو بيبى چك بخر منم با چه شگردى رفتم تا داروخونه البته بادوستم هماهنگ كردم بماند چقدر استرس داشتم ولى نبود به بابايى نگفتم چون هم قند داره و هم دلش علكى خوش ميشدخلاصه دلم طاقت نياورد امروز صبح رفتم آز دادم البته صبح كه نه تا بهانه جور كنم شد ظهر انجام دادم گفتن جوابش ساعت چهار حاضره تا چهار به من چى گذشت بماند نقشه كشيدم كه برم بازار يه كفش كو...
15 مهر 1393

اعتراض

سلااااااااام نفس من عشق من عمرمن همه زندگى من فدات بشم كه همش در حاله نازيو اصلا دلت نميخاى بياى مامانى با چه زبونى يا چجورى بهت بگم بهت احتياج دارم واقعا فقط تورو كم دارمممممممم الان اومدم فقط فقط بگم بهت اعتراض دارم وبگم كه آدم مگه حرف مامانشو گوش نميكنه يبار نگى چه مامان عصبى داريا نه اتفاقا من انقده صبورم آرام جز بعضى مواقع كه آتيشى ميشم البته اونم به خاطر سيد بودن و جد تنديمه مامانى امروز بعداز ظهر من داشتم برا خريد ميرفتم كه كيانا ديدم بغل عمه ناتنيت كه مابا سه تا عمه ها رفت آمد نميكنيم با اون عمه فقط عمو اينا رفت آمد دارن خلاصه كيانا مثل هميشه فورى اومد بغلم و زن عمو چند دقيقه بعد اومد داشتن ميرفتن بيرون زن عمو فورى ازم گرفت...
15 مهر 1393

شرح …

سلام جوجو كوچولوى من خوب جونم برات بگه كه قرابودبهت بگم كجارفتم بعدازظهر قراربود برم باخواهر گلم بيرون ولى چنان سيلى اومد كه من منصرف شدم از رفتن به بيرون وپيشنهاد دادم كه خونه پيتزا درست كنيم خلاصه بعداز تهيه مواد لازم ماپيتزا را درستيديم انقده خوشمزه شده بود دختر داييم هم مهمان خونه مادرجون بود انقده گفتيم خنديديم مامانى چات خالى بود مامان من بهم كادو نقدى داد تا هر چى دوست دارم بخرم دستش دردنكنه هميشه منو شرمنده ميكنن الهى واسه دل مهربونش بميرم خدا سايه همه مادرا حفظ كنه خوب شب هم شام مهمان زن عمو سارا بوديم دومدل غذا درست كرده بودخيلى زحمت كشيده بود دستش درد نكنه خلاصه ديگه كسى يادش نبود !!!! الانم گفتم بنويسم تا دير نشده آخه قول داده ...
10 مهر 1393

سال روز بهترين روز زندگيم

سلاااااااااااام عشقم خوبى امروز سال گرد اذدواج منوبابايى هستش ده سال شيرين گذشت اصلا باورم نميشه چقدرزود گذشت ماجراى اذدواج من وبابايى خيلى باحاله تو يه محل زندگى ميكرديم تو همون ماهى كه بابايى از من خوشش اومده بود مامان بزرگ خدارحمتش كنه روحش شاد واقعا مهربون زن باگذشتى بود يروز واست از زندگيش تعريف ميكنم كه چقدرمظلوم بود وچه سختى هايى كشيد روحش شاد خوب داشتم ميگفتم بعد به بابا گير داد كه دخترى واست انتخاب كردم بابا روش نميشد بگه نه خلاصه باكلى اصرار بابا فهميد كه مممممممنم بعدشم بادا بادا مبرك بادا ديگه وحالا ده سال گذشت چقدر دوست داشتم پيشم بودى يا ……… خوب بگذريم دلم پره حرف واسه گفتن زياده خوبه حالا فقط ميخاستم تبريك بگما هاهاها انش...
10 مهر 1393

يكم حرف دل

سلام برفرشته ناز زندگيم خوبى خوب چه خبر ازاون بالا؟بافرشته هاى ناز ديگه دوست شدى مامانى مگه من بابارودوست ندارى كه دوست ندارى بياى خودمونيماچقدرنازت بايدبكشم عشقم اگه فرشته هاى ناز صفيه جون نسيم جون پرستوجون ودوستاى ديگم كه همه منتظرن بگو بياين زمينى شين وبا زمينى شدنتون شادى وزندگى دوباررو باخودتون واسه ماماناى مهربونتون بيارين توروخدا از آسمون دل بكنين زمينى بشين آغوش ما خاليييييييييييييه وشماروميخاد بخدا ديگه طاقت نداريم چقدر غصه نداشتنتون بخوريم واز همه بدتر حرف نيشه كنايه و دل سوزياى علكى بيجاى ديگران ديگه خسته شديم………………… مامانى دلم گرفته مخصوصا الان شب تلوزیون داشت حرم آقاامام رضا (ص)نشون ميداد دلم پر زده بودواسه صحن سراش اون گ...
9 مهر 1393

حال روز ما

سلام عزیز دل مامان خوبی ولی چقدر دلم تنگ شده بود واسه اینجا یههههههههههه تشکر ویزه واسه دوستای مجازیم که بهم لطف داشتن حالم برسیدن ازخودم بگم که یه مسافرت کوچولو رفته بودم بد نبود جات خالی بود فرشته زیبای مامان بعد مسافرتی که برگشتم زن عمو روزه بنج تن داشت یعنی کلا شش روز بود یه روزش مال مامان بزرگ جون بود که خدابیامرزتش واسش ختم انعام گرفته بود دلییییییل نیومدن من به نت کمبود وقت بود اخه صبح زود باید بیدار میشدم نهار وشام اماده میکردم وبعدش کیاناجونی باید نگه میداشتم تا زن عمو کاراشو بکنه تاساعته سه بعدازظهر که مراسم شروع میشد کلاچایی این شش روز من دم کردم کلی هم دعا کردم واسه همه بخصوص نی نی وبلاگیا ودوست خوبم صفیه جون برستو جون نسی...
5 مهر 1393

چقدر عالی

سلام نفسسسسسسسسسسسسسسسسسسس من اولا چه خبر نمیدونم چراهروقت اومدم واست چیزی بنویسم اول حالتو برسیدم وبهت گفتم چه خبر اینم بهت بگم اینجارو خیلی دوست دارم یجورایی بااومدن اینجا سبک میشم امروز یه قرار نی نی وبلاگی داشتم انقدررررررررربهم خوش گذشت رفتیم یه زیارتگاه که خیلی غریب بود توکوچه بس کوچه هابود با رفتن به اونجا خیلی سبک شدم دلم اروم گرفت واز دوستم بگم که از طریق نی نی وبلاگ باهاش اشنا شدم خیلی نجیب فهمیده بود از فسقلیش بگم که جییییییییییییییگری بود واسه خودش حیف شد نتونستم عکسشو بگیرم ویادگاری واست بزارم چقدر خوبه که اینجا رو دارم مانی اسمشم ننوشتم گفتم شاید دوست نداشته باشه هر وقت دیدمش ازشون سوال میکنم میگم برات ...
19 شهريور 1393