سال روز بهترين روز زندگيم
سلاااااااااااام عشقم خوبى امروز سال گرد اذدواج منوبابايى هستش ده سال شيرين گذشت اصلا باورم نميشه چقدرزود گذشت ماجراى اذدواج من وبابايى خيلى باحاله تو يه محل زندگى ميكرديم تو همون ماهى كه بابايى از من خوشش اومده بود مامان بزرگ خدارحمتش كنه روحش شاد واقعا مهربون زن باگذشتى بود يروز واست از زندگيش تعريف ميكنم كه چقدرمظلوم بود وچه سختى هايى كشيد روحش شاد خوب داشتم ميگفتم بعد به بابا گير داد كه دخترى واست انتخاب كردم بابا روش نميشد بگه نه خلاصه باكلى اصرار بابا فهميد كه مممممممنم بعدشم بادا بادا مبرك بادا ديگه وحالا ده سال گذشت چقدر دوست داشتم پيشم بودى يا ……… خوب بگذريم دلم پره حرف واسه گفتن زياده خوبه حالا فقط ميخاستم تبريك بگما هاهاها انش...
نویسنده :
سيدفاطمه
13:10