مريضى بابايى
سلام
و طبق معمول سلام به فرشته نازم
وااااااااااااای اول از همه بگم كه تا اومدم وبم رفتم به دوستان سرى بزنم اعصابم خورد شدبه واقع بگم دلم شكست آخه چه حكمتى توشه كه بندت مادر بشه بعد حتى صداى دلنشين قلب جگر گوششو بشنوه و به خاطر سهل انگارى چند نفر از دست بره به همين راحتى عجب دنياى عجيبى داريم ما آدما خدايا و يا حتى خوشحال بشن از آسمونى شدن فرشتش فرشته ناز بى گناهى كه آزارش به كسى نميرسه نميدونم اين جور آدما چه نفعى ميبرن واى الهى بميرم كه دوست عزيزم چى كشيد و چى ميكشه خدايا تورو به طفل شش ماهه على اصغر و به جدم قسمت ميدم دله همه منتظرا شاد كن و دل صفيه جونم شاد كن خدايا اينو خوب ميدونم كه برات اصلا كارى نداره پس يه فرزند سالم صالح نصيبش كن توكل به خودت خدايا دوست دارم
شنبه شب بود كه بابايى گفت كه يه لخته خون اومده جلو چشماش فهميديم كه اي داد بيداد دوباره خونريزى كرده كه نوبت گرفتيم برا فرداش انقدر ناراحت بودم آخه تازه يكم بهتر شده بود خلاصه رفت دكتر و لت بله خونريزى كرده و خوشبختانه داره جذب ميشه ولى به مدت طولانى اگه موند بايد تزریق بشه از خودم بگم كه يكشنبه وقت دكتر داشتم و بهم دارو داد و گفت بعد چهل روز اقدام به باردارى انقد خوشحال شدم ولى بهم گفت اگه تا شش ماه حامله نشدم يه راه حله ديگه داره خدا يا خودت كمكم كن توكل به خودت الان خيلى بهترم خداروشكر خوب تا بعد
راستى فرشته من توبه خدا نزديكى از خدا بخواه كه به خاله صفيه به زودى زود نى نى بده آخه اون حالش خيلى بده
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی