دل تنگیای این روزام
سلام
وسلام به همه دوستای عزیزم امیدوارم حالتون خوب باشه
الان از سر دل تنگی اومدم نمیدونم چرا انقد دلم گرفته پیش خودم گفتم خداروشکر که اینجارو دارم ودوستای خوبی که درکت میکنن ودر ظاهر باهات خوب نیستن اینجا با اینکه همدیگرو ندیدیم ولی واسه شادیاشون شاد میشیم واسه غماشون ناراحت وخوب حال همو میفهمیم دیشب انقدر عصبی شده بودم و ناراحت که باعث تعجب خودمم شده بود اینو بگما انقدر گریه کردم تا یکم سبک شدم دیشب میخاستم پست بزارم اصلا حال نداشتم خسته بودم این روزا صبحا دیگه زود پامیشم غذای شام نهار اماده میکنم چون از سه میرم روضه بعدش مسجد تا دوازده میام خونه ولی با این حال ...حال این روزام بده مامانی جونم فردا روز بزرگداشت علی اصغر هستش ساعت هشت صبح مراسم شروع میشه انقدر این روز دوست دارم کلا هرجا اسم علی اصغر میاد دلم اشوب میشه یاد دل رباب یاد لب تشنه اصحاب امام حسین و.........................شرمندگیه ابوالفضل عباس ع وای خیلی سخته خیلی چی بود وچی کشیدن من هرسال میرم هرکاری داشته باشم میزارمش کنار چون چیزی از این واجب تر نداریم راستی با زینب جون هم قراره بیاد وهمدیگرو ببینیم اخه دلم واسه نازنین زهرا خیلی تنگ شده
راستی دیشب خانمای مسجد چهارتا لباس سقایی سفید ساده بریدن وگذاشتن نو گهواره علی اصغر اولیشبه اسم من بود وخانمه خیلی قسم داد که سال دیگه با بچه هاشون بیان و این لباسو بپوشن خدایا تورو به همین شبهای عزیز حاجت دل همه رو بده و حاجت مارو هم بده
اینو دارم میگم ناراحت نشیا از دست مت باشه عشقم من این چندشب شاید چند بار گفته باشم وتورو از خدا خواسته باشم نمیدونم حکمت چیه یا من چرا اینجوری شدمالبته اینو بگما اونقدا هم که فکر کنی دل سرد نشدم مگه میشه یه زن که تمام ارزوش اینکه بچه دار بشه و بچشو تو اغوشش بگیره بع اینجوری بگم خودت که از دل من خبر داری پس به خدای خوبم و مهربونم بگو که یه نظری بهمون بکنه واقعا بریدم
یا اون مشکلی که برام این چندروز پیش اومده طرز فکرم عوض شده دیگه داشتن تورو از خدا نمیخام فقط میگم خدایا توکل بر خودت دوستای عزیزم که مطلب منو میخونین تورو خدا منو فراموش نکنین یه گرفتاری واسم پیش اومده که خدا کنه به همین زودی حل بشه
خوب من برم که خیلی کار دارم